سفارش تبلیغ
صبا ویژن

از قاب پنجره بیرون را دید می‏زنی‏. ماشین‏ها بسان یک بند انگشت هستند، آدم‏ها مثل لشکر مورچه می‏روند و می‏آیند و همه‏شان در مشت تو جای می‏گیرند‏. اگر خوب دقت کنی می‏بینی چند وجب هوا بیشتر مالک نیستی‏. آپارتمانی با این تأسیسات و سیستم پیشرفته با یک خانه تکانی زمین پوچ می‏شود و آن وقت باید با انگشت اشاره کنی که: یادش به خیر قبلا آن جای آسمان مال من بود!
اما همین تکه آسمان هم بالیدن دارد‏. قوطی کبریت فضایی که هر گوشه‏اش سوراخی است برای نمایاندن جدید‏ترین مد دکوراسیون داخل خانه‏. انصاف بیش از این؟! هم تو تمام مردم را می‏بینی، هم مردم تمام تاریک روشن زندگی‏ات را‏.
گذشت آن زمان که زیر نور شمع با قلم و دواتی روی کاغذ کاهی حسب‏حال می‏نوشتند‏. انگشتانت دکمه‏های کیبورد را نوازش می‏کند و روی فضای فضایی وبلاگت دل‏نوشته می‏نویسی‏. قطار لینک‏های دوستان را ردیف کرده‏ای‏. چند انگشتی می‏شوند و هر کس که به وبلاگت کلیک رنجه کند تمام عمق دلت را شیرجه می‏رود‏.
اگر در عصر قحطی کاغذ، گریزی از وبلاگ نباشد؛ دست‏کم می‏توانی حرف‏هایی با سرانگشت بر ساحل دلت حک کنی و فقط تری اشکت محوش کند‏.
دلت خانه‏ی محبوب است نه ویترین منظور‏!


نوشته شده در  شنبه 86/8/12ساعت  2:7 صبح  توسط اقلیما 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
بازار مؤمن است یا مستکبر؟
دِ زود باش
بهانه‏ای به نام «دعوت»
[عناوین آرشیوشده]